لبخند چارهی درد است
وقتی که پزشک اورژانس مرکزی کاشان در دل شب از معاینه کودک بیمار سر باز زد و با بیتفاوتی از کنار آتشی گذشت که خانوادهای در تب آن میسوخت؛ پدر دست کودک بیمار را گرفت و دواندوان به طرف اورژانس بیمارستان نقوی به راه افتاد. بیصدا و نجواکنان گفت، عزیزم. دلبندم. نورچشمم. شک نکن. مطمئن باش. از خیلی چیزها گذشتم ولی از تو نمیگذرم. فریاد میزنم. داد میزنم. هوار میکشم. تمام شهر را از خواب بیدار میکنم ولی نمیگذارم بیتفاوتی در شهر رواج پیدا کند.
پزشکِ کشیک باور نداشت خانوادهای که روبرویاش ایستاد ...