الف، ب، پ… من آزادی را بیشتر دوست داشتم

کاشان فردا ـ هنوز هم روز اول مهر هر كجا كه باشم روز عبوس و سنگيني است، و من اين روز را دوست ندارم. من أزادي را دوست دارم. هنوز سحر است و مادر نگران؛ زهره! الاهه! علي چرا خوابيد؟ مدرسه دير شد! روز اول مدرسه بود و من أزادي را دوست داشتم. کفش براي مدرسه، كيف براي مدرسه، لباس براي مدرسه، دفتر براي مدرسه، كتاب براي مدرسه، همه متفاوت از ديروزم. نه من همان أزادي را دوست داشتم. صف، زنگ، «محمدخان» فراش مدرسه اخمو، قلم، تخته سياه، معلم كلاس اول آقای «احمدي» بي‌مو و كم‌لبخند. «جواد احسني» پسر همسايه كه ...

نمایش خبر در سایت مبدا