زیبا شهری بوسیدنی
شهر نه شهر فرنگ بود نه شهر از همه رنگ، شهری بود پاک و پاکیزه، دوست داشتنی و با صفا و بی رنگ و ریا، شهر عالمان و شهر مومنان، شهر شهر فرهنگ و هنر و ادب بود، کاشان بود.
من دلداده اش شدم و سر تا پا فدایی اش به مهر و به جان، اما دریغ که هیچکس نگفت خرت به چند هیچکس نگفت دستت درست هیچکس نگفت اهل کدام محله ای هیچکس نگفت دردت به جانم هیچکس نگفت ققنوس خاکسترنشین است چه غم!
روزگاری که آفتاب تند و بیقرار بر آسفالت خیابان ها و در و دیوار کاهگلی زیبا شهر بوسیدنی من میتابید وقتی عطر یاسها در کوچهها ...